دنیای سبز من ....

دنیایه سبز دوستیها ، یه دنیایه بی خزونه ، اگه باغبون دلامون دریچه ها رو ، روی هجوم تردیدها ببنده ، ما برای به یاد هم بودن به چند خط نوشته ، یه شاخه گل مریم ، یه عکس یادگاری و خیلی چیزهای دیگه نیازی نداریم .

برای اینکه من و تو یاد هم باشیم تنها یه خاطره هم می تونه خاطره ساز دوستی های ابدیمون باشه ، خاطره کوچکی از تموم با هم بودنهامون ، حالا دیگه تداوم دوستیمون دست خودمونه به اینکه چقدر نسبت به هم صادق باشیم ، بی ریا باشیم و با ایمان .

نمی دونم کجای راه دوستی هستم ، ابتدا یا نیمه راه اما هر کجا که باشم بذار آینده دوستیمون رو با این جمله زلال کنم دوستت دارم دوست من.......... 

 

خدایا همه اونایی که دلاشون آسمونیه ، نگاهاشون بارونیه ، خنده هاشون  بی  ریاس ، گریه هاشون رنگ یه دنیا شبنمه ، به همه چیزهایی که تمنای درونشونه برسون

آمین

جواد

بابا کار ما نیست ..

مرا يكدم دل از خوبان جدا نيست
                                     ولي صد حيف در خوبان وفا نيست
به خوبان دل سپردن كار سهل است
                                    ز خوبان دل بريدن كار ما نيست ....!!!!

 

قول دادم اینجا هر روز  بنویسم پس مینویسم

 

هنر ان است که بمیری پیش از ان که بمیراندت2

 

ما رو ديوونه و رسوا كردي

آواره ي صحرا كردي

آخه ماهم واسه خودمون ، معقول آدمي بوديم

دست كم هر چي كه بود آدم بي غمي بوديم

سر و سامون داشتيم ، كس وكاري داشتيم

ياد اون روزا بخير ، چون هرچي كه بود ، سر و ساموني بود

راستش چي بگم ؟؟؟، تقصير ما كه نبود

هرچي بود ، زير سر چـــــــــشــــــــــم تو بود

يه كاره تو راه ما سبز شدي

ما رو عاشق كردي ، ما رو مجنون كردي ، ما رو داغون كردي

آره می فهمی داداش؟ داغونتم .....داغون داغون ...

درقلب من دردي است افزونترازمردن
هردم زعشق تو خون جگرخوردن
پاكي عشق تو يك شعرناگفته
شعري كه هربيتش درسوزدل خفته
آواره درخويشم , سرخورده تدبير
هربند قلب من با عشق تو درگير
خوبم دوچشم تو ترسيم يك روياست
احساس پاك تو پرشورترازدرياست
تو حرمتي والا برآتش عشقي
تو بهترين تعبير برخواب يك عشقي
حسرت به وصل تو يك حسرت باقي است
درهجرتو جانم هرلحظه ام فاني است .....

تو در كنارم هستي و من دارم آب ميشوم
از حس دوست داشتن و خواستن تو
تو نگاهم ميكني اما بي تفاوت
اما من در همه ذرات وجودت خودم را گم ميكنم
اين حس تازه و گنگ وجودم را به يكباره آتش مي زند
هوا گرم است و من گرمتر از هميشه
در آتش نگاهت خودم را ذوب مي كنم
كاش حالم را مي فهميدي
كاش مي توانستم از ته قلبم فريادت كنم
و بگويم
.......... به دستهايت تشنه ام .........

 

این آخرین پستی هست که دارم برای او مینویسم ...

دیگه ازش نمی نویسم ...  چون اون خواستش .. منم مثل همیشه گفتم : چشم

و    هنر آن است که بمیری پیش از آن که بمیراندت

 

 

هنر ان است که بمیری   پیش از ان که بمیراندت


عاشقی را در ازای کودکی مان می خریدیم
در ازای عمرمان که رفته بر باد درد هجران می خریدیم
من برای با تو بودن از همه دنیا گذشتم
تو برای ترک یک من با همه مردم نشستی

همین ..

من را چه شده ؟  

مرگ پروانه...

تقصير شما كه نيست من كم دارم

بيماري عشق نامنظم دارم

يك روز خوشم از ته دل مي خندم

يك روز عزادارم و ماتم دارم

دكتر!به همين سادگيا نسخه نپيچ

من يك مرض مزمن مبهم دارم

يك جور جنون مسري ادواري

حساسيتي خاص به عالم دارم

حساسيتي خاص به روياي بهشت

وقصه بي اساس ادم دارم

من مساله ام اب و لباس و نان نيست

از اين سه قلم جنس زيادم دارم

بي درد مرفهم به قول مردم

دكتر!بخورم؟خودم كمي سم دارم

من مطمئنم براي اين كارم هم

حتي دو سه تا دليل محكم دارم

يك:خستگي مفرط و دو:دلزدگي

سوم و مهمتر اينكه من دل دارم..

هي از خودم از عشق بدم مي ايد

من چم شده دكتر؟مرض غم دارم؟

هرروز سرم دور خودم مي چرخد

سردرد و تهوع و کمي تب دارم

دكتر بنويس!مهر كن !امضا كن!

من طاقت ..من طاقت..من كم دارم

هرروز سرم،دلم،خودم،پاهايم

هرروز سرم،دلم،ندارم ..دارم..

دكتر!بزنم؟تيغ كه اينجا كم نيست

دكتر!بخورم؟خودم كمي سم دارم

 

 

اگر تو نبودي....

‌‌‌‌ِِِِ

می دونم انتظاری بس عبث در دلم می پرورونم …. انتظار موندن ..

ولی داره میره … منم دارم میرم  Lچه کار کنم از دستت خانومی؟

تقدیم به کسی که منو .......

مرگ پروانه

اگر تو نبوديِ
کدام واژه مرا تا عروج ما ميبرد؟
اگر تو نبودي سلام را که با لبخند پاسخ مي داد؟
نگاه منتظرم راه بر نگاه که مي بست؟
ز پشت پنجره چشمان من که را مي جست؟
اگر تونبودي فضاي خاطره ام عطر ياد که را داشت؟
سراي خاطره ام رازدار که بود؟
اگر تو نبودي دلم هواي که مي کرد؟
سفر به ياد که آغاز ميتوانستم؟
کدام واژه به جاي تو ورد لب مي شد؟
اگر تو نبودي دل غمديده را چه کس ميبرد؟
کدام خنده مرا جان تازه اي ميداد؟
کدام شرم نجيبانه آتشم ميزد؟
کدام بغض غريبانه گريه سر ميداد؟
اگر تو نبودي به شوق که آغاز مي توانستم؟
به کوي که پرواز مي توانستم؟
تو را به هق هق آرام وبيصدا سوگند بمان
بمان که گر تو بماني بهار خواهد ماند
بمان بهانه بودن بمان دليل سرودن
بمان اميد شکفتن که گر تو بماني
دوباره خواهم ماند دوباره خواهم خواند
بمان که من به شوق بودن با تو
به آفتاب روشن فردا سلام خواهم داد
بمان که گر تو بماني اميد خواهد ماند.

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان.....


مهوشان راعهد ثابت نیست ار بنگری 

                       کوهکن جان کند وشیرین گشت با اغیار یار

دوباره ياد نگاهت خرمن وجودم را به آتش کشيد.دوباره از عشق تو سوختم و چون ققنوس دوباره از خاکستر عشقت متولد شدم.اين چه نيروی عجيبی است که خدا در وجودمان قرار داده است؟چگونه يک نگاه تو،تمام وجودم را زيرورو می کند و مرا آنچنان دگرگون می کند که خود می مانم!چگونه يک بوسه در سردترين هوای زمستان مرا گرم می کند و چگونه سياهی چشمانت مرا درون يک زندان می اندازد و اسيرم می کند؟!چگونه در آغوش گرفتن تو تمام وجودم را از خواستن لبريز می کند؟چگونه گذاشتن سر به شانه ات مرا سرشار از آرامشی ژرف می کند؟تو نمی دانی!تو نمی دانی وقتی صدايم می کنی اين قلب در اين سينه چه می کند!تو نمی دانی که چگونه تشنه ی يک جان گفتنت هستم.تو نمی دانی با نگاهت با من چه کردی!تو نمی دانی چگونه بهت دلبستم!آنگونه که هيچ کودکی حتی بر مادر خويش چنين دل نبست.تو نمی دانی زندگی بی تو چقدر بی لطف و بی معنی است و چقدر پسرهای ديکر در مقابل تو احمق به نظر می آيند.تو که مرا نقض کردی در نظر نگرفتی که من به خاطرت هرکاری لازم باشد می کنم حتی گذشتن از اين جسم بی ارزش! کاش می فهميدی که روح من ديگر باکره نيست و کاش می دانستی نيمه ام هستی و کاش می دانستی مرا توان دوری از نيمه ام نيست!کاش می دانستی که بهت معتاد شده ام و کاش می دانستی که همه جا،همه وقت،همه کس،تو را به يادم می آورند حتی عدد زیبای 2؛ دوتا!! چه ساده عاشقت شدم.با يک نگاه!آخرستاره شب های تنهایی من،عاشقی با يک نگاه است و من هم شيقته ات شدم و هم عاشقت!به ياد داری؟

زندگی خيلی سخت شده،لحظه های بی تو بودن می گذرد اما به سختی. با عذاب دادن روح عصیان زده من !!
يک روزی هميشه منتظرت بودم،هميشه...هنوز هم چشم به راهت هستم .

ای يار،نيستی ببينی به جرم عاشقی محکومم کردند و مرا به دار آويختند فقط به خاطر عشق تو!گفتند:يا عاشق نباش و يا بمير! مرگ به از بی تو بودن باشد...گفتم:خواهم مرد
و آنها مرا کشتند.چه جرم بزرگی!عاشقی!!اما اگر تو با من باشی از اين دنيا هيچ چيز نمی خواهم،چون تو، خودت بهشتی و خدايی و عشقی و لذتی و ثروتی و محبتی.

در دلم آرزوی آمدنت می ميرد رفته ای اينک،اما آيا باز می گردی؟ چه تمنای محالی دارم خنده ام می گيرد!
عشق،معجون غريبی ست!مرا تا بی نهايت برد، مرا تا عرش برد و يکدفعه بر زمين کوبيد!می هم اين هذيان امشبم را با نام زيبا و دل انگيزت به پايان برسانم.مشق امشبم نام زيبای توست،3 خط.....

 فقط نامت!


کاش نری حتی از این خانه!!!