هوالسلام...

خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم .......

                                                      و بقیه ماجرا ....

                                                                         همه بلدیم نه؟؟؟

خدایا ممنونتم به خاطر خیلی چیزا ....

به خاطر اینکه دلم هنوز بارونیه ...دلم هنوز سنگین نشده ....

                             مـمــــنـــونـــم خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

هو العشق

داستان باز از نو
            روزها بي باران
                     باز آن حس قديم

باز تنها بي جا
             حس تنهايي هست
                         ليک اما افسوس
                           جاي تنهايي نيست
                                        جاي تنهايي نيست
                                                        جاي تنهايي  نيست

شکر مي گويم باز
که هنوز
خانه ام ويران نيست
مادرم هست پدر هم با او
که هنوز
منتظر آمدنت مانده دلم
که جهان پر شده از بي مهري
که کسي نيست که فرياد رس ما باشد
منتظر مانده دلم
و تو را مي طلبد
و تو را مي طلبد در پي هم صد بار

راستي امام رضا

دلم هواي تو کرده بگو چه چاره کنم

 
 
می خوام برم زیارت اونم از راه دور
 
شما نمیاین؟؟؟
 
 
با اجازه ي صاحب خونه...يا الله...
 
 
 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

اللهم اني وقفت علي باب من ابواب بيوت نبيک صلواتک عليه و آله

و قد منعت الناس ان يدخلوا الا باذنه

فقلت يا ايها الذين امنوا لا تدخلوا بيوت النبي الا ان يؤذن لکم

اللهم اني اعتقد حرمة صاحب هذا المشهد الشريف في غيبته کما اعتقدها في حضرته

و اعلم انّ رسولک و خلفائک عليهم السلام أحياءٌ عندک

يرزقون يرون مقامي و يسمعون کلامي و يردون سلامي

و انک حجبت عن سمعي کلامهم و فتحت باب فهمب بلذيذ مناجاتهم

و اني استاذنک يا رب اولا و استأذن رسولک صلي الله عليه و آله ثانيا

و استأذن خليفتک الامام المفروض علي طاعته علي ابن موسي الرضا عليه السلام

و الملئکة الموکلين بهذه البقعة المبارکة ثالثاً

ءادخل يا رسول الله ، ءادخل يا حجةالله، ءادخل يا ملئکة المقربين المقيمين في هذا المشهد

فاذن لي يا مولاي في الدخول افضل ما اذنت لاحد من اوليائک

فإن لم اکن اهلاً لذلک فأنت أهل لذلک

 

                           السلام علیک یا علی ابن الموسی الرضا

 

هو  الآخر.... 

می شه نوشت و از عشق حرف نزد؟؟؟؟

 

دلم گرفته از این همه تنهایی... فکر روز واپسین را میکنم!

اگر اینجا

در این دنیای تو در تو

تو تنهایی

پس از این آسمان

آنجا چه خواهد شد؟

اگر در این ره پر پیچ و خم

راه درستی را بپیمایی

در آن دوران

میان آسمان آخر آخر

تو یار عشق را داری.

و عشق یار

همراه تو خواهد بود.

اما عاشقی کار آسونی نیست! اگه بخوای عاشق اون کسی باشی که حتی تو رو تو آسمون آخر آخر تنها نذاره, باید یه یاعلی بگی, باید عاشق علی و اولادش بشی و باید این عشقو ثابت کنی.

شنیدی میگن عشق زمینی مقدمه عشق واقعیه؟! لازم نکرده خودت عاشق زمینی بشی ولی یه خورده به این مسأله فکر کن.

ماجرای لیلی و مجنون رو که میدونی, می بینی مجنون چی کار می کنه برای اینکه عشقشو ثابت کنه؟

 

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

 

آره مجنون از روی خیلی از خطر ها گذشت,مجنون واقعاً مجنون بود...

شرط اول قدم اینه که از خودت بگذری و بشی مجنون، بشی یه آدمی که می خواد به محبوبش ،لیلی اش، ثابت کنه که واقعاً مجنون اونه!

حالا به خطرها که فکر میکنی دیگه پات نمی لرزه، دیگه قلبت به تاپ تاپ نمی افته، محکم و استوار قد علم میکنی و بدون تردید صراط مستقیم رو می گیری و از روش رد می شی. این جوری وقتی بعد از حساب و کتاب خواستی از روی صراط ردشی، دیگه راه رو بلدی! دیگه هر لحظه دست و پات نمی شه هیزم آتش سوزان دوزخ،. راحت پاتو میذاری روی بند از مو نازکتر ، یه بسم الله زیر لب میگی و با چشم های بسته, فقط به یاد می آری لحظه هایی رو که داشتی از خودت به خاطر معشوقت می گذشتی، لحظه هایی رو که مجنون بودی و خطر ها پیش رو اما تو به خاطر لیلی همه را پشت سر گذاشتی، لحظه هایی رو که ...

و بعد از گذشتن از صراط، تو دیگه تا آخر عمر طولانی انسانیت، می تونی کنار لیلی ات بمونی، همراه با همه مجنون های دیگه، پیش تمام اونایی که تو اول عاشقشون شدی و دیدی که خودشون عاشق یه وجود دیگه بودن.

خدایا قدرتم ده که فقط مجنون تو باشم...

 

.

پ. ن:

سربازی یعنی؟؟؟؟ چرا کسی جواب نداد ؟؟

دلم تنگ شده برای خیلی چیزا و خیلی کسا.....

حرم امام رضا

عیدتون مبارک .....

 آغاز....

    خدای من ...

 

 تو را گم مي كنم هر روز و پيدا مي كنم هر شب 
                          بدين سان خوابها را با تو زيبا مي كنم هر شب
 تبي اين گاه را چون كوه سنگين مي كند آنگاه
                                   چه آتشها كه در اين كوه برپا مي كنم هر شب
  تماشايي است پيچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
                                      كه پيچ و تاب آتش را تماشا مي كنم هر شب

 

الهی وربی من لی غیرک؟؟؟

میانه....


  

 

ما

 یادگار عصمت غمگین اعصاریم
 ما

 فاتحان شهرهای رفته بر بادیم 

 با صدایی ناتوانترزانکه بیرون آید از سینه  

 راویان قصر های رفته از یادیم .

 ... ‌»

  کيمياگر افسانه ی نرگس را می دانست،جوان زيبايی که هر روز می رفت تا زيبايی خود را در يک درياچه تماشا کند. چنان شيفته خود می شد که روزی به درون درياچه افتاد و غرق شد.در مکانی که از آن جا به آب افتاده بود، گلی روييد که نامش را” نرگس“ نهادند.

هنگامی که نرگس مرد ،اوريادها(الهه های جنگل) به کنار درياچه آمدند که از يک درياچه ی
آب شيرين، به کوزه ای سرشار از اشک های شور استحاله يافته بود.
اوريادها پرسيدند: چرا می گريی؟
درياچه گفت: « برای نرگس می گريم».
اوريادها گفتند:«آه، شگفت آور نيست که برای نرگس می گريی...»
و ادامه دادند:«هر چه بود،با آن که ما همواره در جنگل در پی او می شتافتيم،تنهاتو فرصت داشتی
از نزديک زيبايی او را تماشا کنی».
درياچه پرسيد:«مگر نرگس زيبا بود؟»
اوريادها، شگفت زده پاسخ دادند:«چه کسی بهتر از تو می تواند اين حقيقت را بداند؟هر چه بود
هر روز در کنار تو می نشست».
درياچه لختی ساکت ماند. سرانجام گفت: 
 
«من برای نرگس می گريم، اما هر گز زيبايی او را در نيافته بودم.
برای نرگس می گريم، چون هر بار از فراز کناره ام به رويم خم می شد،
می توانستم در اعماق ديدگانش،بازتاب زيبايی خودم را ببينم».

                                                                   مقدمه کتاب کمیاگر

 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~       نرکس مست

 

پایان...

سلام

راستی تا به حال فکر کردین نقطه آغاز دلداگی کجاست یا شده دلتو جایی گروی کسی یا چیزی بذاری ! دلتو به صفای چه چیز می بخشی ؟ یه نگاه ، یه صدا ، یه خوبی شایدم یه حس و یه عشق اگه معرفت تو وجودته و مرام تو خونت ، اگه خراب یاری و می خوای دل ناقابلت تحفه ناچیزی بشه واسه دلدار، توی راه دلدادگی ناشناختنی قدم بذار ، تویه این راه دل حرف اول رو میزنه ، پشیمونی نداره ، دلت زیر پا گذاشته نمی شه و به جای شمع ، خورشید ، خونه دلتو روشن می کنه آسوده خاطر باش کلید قلبت رو به الهه ای می بخشی که شاه کلید همه خوبی هاست و صفای دلت صفای خاطر دلداری میشه که واژه های عاشقانه مقابلش سر به سجود میذارن

ما که رفتیم تو این راه شما هم اگه معرفت دارین و یه جورایی اهل عملین یا علی !؟!

تقدیم به کسی که خودش می دونه چقدر دوستش دارم .

بعضي ها وارد زندگي ما ميشوند و خيلي سريع ميروند.

بعضي براي مدتي مي مانند و روي قلب ما رد پا مي گذارند و ما ديگر هيچ گاه همان كه بوديم نيستيم.

 کاش می شد لحظه را تمدید کرد ....

اومدم مرخصی ساعتی ؛الان سربازی توی ساری هستم ...یک سرباز یعنی؟؟؟؟؟

به شدت مریضم وسرما خورده، محتاج دعام فراموشم نکنید ........