آغاز...

 در تنها ترين تنهاييم تنها کسم تنهای تنهايم گذاشت

یک داستان خوب از فریدای مهربون ...

میانه ..

  شاید کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی

اما هرگز کسی را که با او گریسته ای

از یاد نخواهی برد

 

پایان...

امروز باز هم دلم گرفته اومدم تو نت ولی اینجا هم جز سیاست و سیاست چیزی نیست . من ولی امروز با دین و سیاست کاری ندارم میخوام درد دل کنم . باز هم از دست خودم  عصبانی هستم . بازم دلم می خواهد داد بزنم . بازم دلم می خواهد آهنگهای غمگین گوش بدم و آروم اشک بریزم .

کفتر  چاهی من، تنگ بی ماهی من ، دل افسرده من ،پشت پا خورده من ،  شب بی مهتابم ، روز بی آفتابم . ای در بسته شده ، از همه خسته شده ......گوش کن ای دل من تو هنوز دل منی ، با همه بی ثمری تو خودشکفتنی !!!!!  یکی از دوستهام میگفت استاد مدیتیشن اش توصیه کرده که یک کاغذ بردارید و هر چه در دلتان هست و ناراحتتان می کند بنویسید و بعد هم کاغذ را پاره کنید و دور بیاندازید. من هم از صبح با همین نیت یک دسته کاغذ سفید جلویم گذاشته ام. و خواستم همه چیزهایی که این روزها اینقدر کسل و بی حوصله و دلتنگم کرده بنویسم  ، همیشه اینطوری میشه وقتی دلم میگره فکر میکنم  میتونم یک کتاب از غصه هام بنویسم. خیلی چیزها به ذهنم می رسد که ممکن است باعت ناراحتیم شده باشند ولی اشکال اینجاست که تا می آیم روی کاغذ منتقلشان کنم نمی تونم چیزی بنویسم و  دلایلی برای بی جهت بودن ناراحتیم به ذهنم می آید و متقاعد می شوم که دلخوریم بیخودی بوده است. یعنی انگار عادت کردم با مشکلات کنار بیام ، خوب فکر میکنم زندگی که بدون مشکل نمیشه وقتی یک مسئله ای پیش میاد با خودم می گم  سوخت قطار زندگی من رو به اتمام است و با حداقل سرعت مستقیم پیش می رود تا به آخر راه برسد اما بعد میبینم زندگی با همه تلخی ها و شیرینی هاش به راهش ادامه میده . راستی انگار این نوشتن کار خوبی بود، کمی سبک شدم اگه این آهنگ غمگین رو هم عوض کنم بهتره. اینجوری باز دلم میگیره.... ای مسافر غریبه ، چرا قلبم و شکستی. رفتی و تنهام گذاشتی، دل به ناباوری بستی،  ای که بی تو تک و تنهام توی این غربت سنگی . می دونم برنمیگردی، شدی همرنگ دورنگی . همه زندگی من  اون نگاه عاشقت بود. چرا فکر کردی به جز من یکی دیگه لایقت بود. رفتی و از من گرفتی اون نگاه آشنات رو ، واسه من باقی گذاشتی التهاب لحظه هات رو . حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی، چه غریبم بی تو اینجا ، ای غریبه بی وفایی...........  الان که ساعت از  1  گذشت کلی کاغذ خط خطی شده را دور انداختم ولی خوب حالم بهتره .

ای به داد من رسیده تو روزهای خودشکستن

ای چراغ مهربونی تو شبهای وحشت من

ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید 

تو شب وازمن گرفتی تو من و دادی به خورشید

اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی

برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی

یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت

غم من مخور که دوری برای من شده عادت

                                              ل-ع