"هر روز بي تو، روز مباداست..."
خدایا...
می مانم، سر نهاده بر آستان تو، که فراق تو اختيار کردن به ز سجود غير باشد
مگر ابليس چه کرد؟!
هان؟ چه کرد؟! بيچاره تو را عاشق بود، بيچاره تو را عاشق ماند
و تو چه کردی با او!
کافر شد ومهجور، ليک کفر او دين من است
آه... دلت می آيد سند سوختنم را مُهر مهجوری زنی؟
...
خواب ديديم و در آن خواب، خوش به رؤيای ابد! همه عادت شديم، وای ازين مصلحت انديشی بدعادت
گر ديوانه شوم، نفروشم به يکی توبه تو همه ديوانگی ام! ديوانه عشق تو شدن آسان نيست
دست به گیرنده های خود نزنید ....
فرستنده تمام باور های خود را به باد فنا داده است
میانه........
قصه هم نیست,
تنها مرثیه دلی است که کارش به جنون کشیده است
و یاوه می سراید!
روزگارا قصد ایمانم مکنزانچه می گویم پشیمانم مکن
گر بدی گیرد جهان را سر بسر
از دلم امیّد ِخوبی را مبر
پای اگر فرسودم و جان کاستم
آنچنان رفتم که خود می خواستم
هر چه گفتم جملگی از عشق خاست
جز حدیثِ عشق گفتن دل نخواست
روی اگر با خون دل آراستم
رونق ِبازار او می خواستم
سر به سودایی نیاوردم فرود
گرچه دستِ آرزو کوته نبود
آن قدَر از خواهش ِدل سوختم
تا چنین بی خواهشی آموختم
من درین بازی چه بردم ؟ باختم
داشتم لعل ِ دلی ، انداختم
باختم، اما همین بُردِ من است
بازیی زین دست در خوردِمن است
........
مثنوی تازه ای از مرحوم ه. ا. سایه که البته من کوتاهش کردم ...
برایم نوشته بود:
زخمی روزهایی هستم که تجسم وابستگی بودم،نه دلبستگی
.زخمی روزهایی که من به بعد روحی یه رابطه نگاه میکردم و دیگران به بعد جسمیش
.زخمی غریزه ام.زخمی گریه های بی جواب،
اصرار های بیفایده
کابوسهای پایان یافتنی
خوابهای تعبیر شده
زخمی خاطره های پاک نشده ام.
زخمی قفسی که ضربه هام به دیواره هاش،منرو ویران کرد بجای دیوارها
.زخمی تعبیرهای اشتباه،
زخمی نفسی که نهایت رو،صحرا کرد.
زخمی دستهای توام
.زخمی دستهای خودم هستم.
زخمی بهترین سالهای جوانی ام.
زخمها التیام پذیرند
.باورها جایگزین پذیر.
سنگها چی؟
تغییر پذیرند؟
بگذار حرفهایم مثل همیشه ناتمام بماند
..
پایان....
خوب آدم چی می تونه بگه؟
ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه ۱ بهمن یک سالی ![]()
به زور چاقو وچنگال خانم دکتر علوی <نماینده دوره قبل مجلس > <این نشون میده من از همون اول عاشق گشتن با کله گنده بودم >ما رو از بهشت انداختن بیرون وفرستادنمون روی زمین ...
یادمه از همون اول می دونستم روی زمین هیچ خبری نیست پس تا به دنیا اومدم شروع کردم به ونگ زدن ...
من همش گریه میکردم ولی خانم دکتر وپرستارا میخندیدن ... کسی نمیدونه چرا؟؟؟
به هر حال ۱بهمن همون سال
به دنیا اومدم ...
تــــــــــــــولــــــــدم
مـــبـــارک
![]()
![]()
![]()

عزیزان به علت سیل هدایا و کادو های موجود از پذیرفتن هر نوع کادویی معذوریم...اصرار نفرمایید .. ![]()
به مانند هرسال هزینه جشن تولد اعم از هزینه کیک ، شیرینی، وبقیه مخلفات صرف امور خیریه گردید .![]()
ولی ای کاش
قصه های زمان کودکی بر اساس واقعیت بود..... کاش!!!!!
قربان همتون :من ![]()
سلام که می کنم