آغاز....

خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز،

                                           خود چگونه مردن را خواهم آموخت

میانه....

سلام
 خوبید همه ؟خلاصه صحبت می کنم چون این پست یکم طولانیه.

  دوستانی که منو میشناسند می دونند من آدم  خشکه مذهبی نیستم ... ولی معتقدم آدم برای رسیدن به یک سری تعالی باید یک راهی رو طی کنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، من این راه رو تو دین دیدم و به بعضی چیز هاش هم خیلی معتقدم و به بعضی چیز هایی هم که می خواهند تو مغز ما فرو بکنند اصلا اعتقادی ندارم اما هنوز هم به اصل دین و یک جامعه دینی اعتقاد دارم ..  این نظر منه و ممکنه نظرات مخالفی هم داشته باشه ...خوب آزادی بیان یعنی همین نه؟؟؟؟

من هر چند که به همه بزرگان و ائمه ارادت خاصی دارم اما تو همه اینها با حضرت زهرا و امام حسین خیلی حال می کنم .این مادر وفرزند واقعا نمونه بارز مظلومیتند چه در زمان خودشان و چه در زمان حال .اما به راستی حقیقت امام حسین چیست؟

قبل از دهه ی چهل پیوند ما با امام حسین، اسطوره ای بود و مردم میخواستند با شرکت در مناسک خود را تطهیر کنند.

در دهه ی پنجاه با شریعتی امام حسین به رهبر عدالت طلبی تبدیل شد.بعضی ها می گویند : شریعتی میخواست امام حسین را به چگوارا تبدیل کند و تحت تاثیر مکاتب مختلف، فلسفه ای از تاریخ بسازد که با تاریخ واقعی یکی نباشد و انسان را در صحنه ی حق و باطل جامعه تعریف نماید که یا باید حسینی باشد و یا یزیدی. یا حسینی باشد و یا زینبی.

در دهه شصت، همزمان با جنگ،امام حسین برادر رنج معرفی شد .

 در دهه ی هفتاد با آغاز دوران سازندگی امام حسین تبدیل شد به ضامن و نماد شرع و احکام.

از دهه ی هشتاد، مراسم عاشورای امام حسین، به کارناوال تبدیل شده و حتی الفاظ و اصطلاحاتی که در خصوص او بکار میگیرند، جنبه ی عشق و عاشقی دارد تا ایمانی و مذهبی.

اما من امام حسین شریعتی را از همه بیشتر می پسندم ، امام حسین شریعتی مرا یاد چگوارای انقلابی که میجنگد تا حکومت را سرنگون کند نمی اندازد، مرا یاد کتاب در مدح شکست میاندازد. امام حسین در روایت شریعتی تصویر یک انقلابی که برای سرنگونی، غلبه و بیروزی به میدان آمده است را ندارد.

حسین در روایت شریعتی به میدان آمده بود تا گواهی دهد، شهادت دهد و آنچه را که میخواهند پنهان کنند، آشکار کند.اینست که با وجود آنکه خودش و همه ی یارانش کشته شدند، با وجود آنکه به عنوان یک انقلابی که برای غلبه به میدان جنگ آمده بود، شکست خورد، اما باز هم پیروز شد و این همان بحث شریعتی در کتاب شهادت، تحت عنوان شکست پیروز و پیروزی در شکست است.

امام حسین شریعتی، چگوارا نیست. چهره ی انقلابی این ماجرا، شاید حمزه باشد، نه حسین. حمزه که به میدان میاید تا بجنگد، سرنگون کند و پیروز شود. از اینروست که شریعتی میان شهادت حمزه ای و شهادت حسینی تفاوت قائل میشود

با  هم کمی در اقیانوس مواج شریعتی غوطه می خوریم ...

 

پایان...

 ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش! ای که از کربلا میآیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ میرسانی. زینب! با ما سخن بگو.

 ای دختر علی! مگو که بر شما چه گذشت. مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی. مگو که جنایت آنجا تا به کجا رسید. مگو که خداوند آن روز عزیزترین و خوشبوترین ارزشها و عظمتهایی را که آفریده است، یکجا در ساحل فرات و بر روی ریگزارهای چسبیده بیابان تف چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه کرد تا بدانند که چرا میبایست بر آدم سجده کنند. آری! ای زینب! مگو که در آنجا بر شما چه رفت. مگو که دشمنانتان چه کردند. دوستانتان چه کردند. آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما میدانیم. ما همه را شنیده ایم. تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را به درستی گذارده ای. تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی. همچون برادرت که با قطره قطره خون خویش سخن میگفت.

اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم؟ لحظه ای بنگر که ما چه میکشیم. دمی به ما گوش کن تا مصائب خویش را با تو بازگوییم. با تو ای خواهر مهربان. این تو هستی که باید بر ما بگریی. ای دختر علی! ای خواهر! ای که قافله سالار کاروان اسیرانی. ما را نیز در پی این قافله با خود ببر.

و اما تو ای حسین! با تو چه بگویم؟ شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل. و تو ای چراغ راه! ای کشتی نجات! ای خونی که از آن نقطه زهراب جا به جا میتپید و میجوشید و در بستر زمان جاری هستی و بر همه نسلها میگذری و از زمین حاصل خیز راستی را سیراب خون میکنی و بذر شایسته را در زیر خاک میشکافی و میشکوفانی و نهال تشنه ای را به برگ و بار و خرمی مینشانی. آه. آری! ای آموزگار بزرگ شهادت! برقی از آن نور را بر این شبستان سیاه و نومید ما بیفکن. قطره ای از آن خون را در بستر خشکیده و نیم مرده ما جاری ساز. و کفی از آتش آن صحرای آتش خیز را به این زمستان سرد و فسرده ما بدم.

ای که مرگ سرخ را برگزیدی تا عاشقانت را از مرگ سیاه برهانی. تا با هر قطره خونت ملتی را حیات بخشی و تاریخی را به تپش آری و کالبد مرده و فسرده عهدی را گرم کنی و بدان جوشش و خروش و زندگی و عشق و امید دهی.

ایمان ما، ملت ما، تاریخ فردای ما، کالبد مرده ی زمان ما، به تو و خون تو محتاج است.

=============

پ.ن ...

۱ـ این پست برای دل خودمه ... نه نیاز به تشویق دارم نه نیاز به تکفیر !!!!

۲ـ این پست تا آخر دهه اول این بالا میمونه و اگر هم بنویسم زیر این مطلب خواهد بود

۳ـدل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم ......